دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۷
شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۷
ازکتاب " کیمیاگر" اثر پائولو کوئیلو
Posted by Sara at ۱۳:۳۵ 1 گفتار نیک
فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."
فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم. همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
Posted by Sara at ۱۳:۳۴ 0 گفتار نیک
... زندگي مثل چاي است
Posted by Sara at ۱۳:۱۵ 0 گفتار نیک
سهشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۷
بهترین دوران زندگی من - جو كمپ
پانزدهم ژوئن بود و من تا دو روز دیگر وارد سی سالگی می شدم. واردشدن به دهه جدیدی از دوران زندگیم نگران کننده بود. چون می ترسیدم بهترین دوران زندگیم را پشت سر گذاشته ام.
عادت جاری و روزانه ام این بود که هر روز قبل از رفتن به سر کار ، برای تمرین به ورزشگاهی رفتم. من هر روز صبح دوستم "نیکلاس" را در ورزشگاه می دیدم. او 79 سال داشت پاک از ریخت افتاده بود. آن روز که با او احوالپرسی کردم ، از حال و هوایم فهمید که سرزندگی هر روز را ندارم. به همین خاطر علت امر را جویا شد. به او گفتم: از وارد شدن به سن سی سالگی احساس نگرانی می کنم. با خود فکر میکردم وقتی به سن و سال نیکلاس برسم، به زندگی گذشته ام چگونه نگاه خواهم کرد. به همین خاطر از نیکلاس پرسیدم:" ببینم بهترین دوران زندگی شما چه موقعی بود؟"
نیکلاس بدون هیچ تردیدی پاسخ داد : " جو دوست عزیز، پاسخ فیلسوفانه من به سوال فیلسوفانه شما این است:"
"وقتی که در اتریش بودم وتحت مراقبت کامل وزیر سایه پدر و مادرم زندگی می کردم آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."
"وقتی به مدرسه می رفتم و چیز های زیادی یاد می گرفتم، که الان می دانم بهترین دوران زندگیم بود."
"وقتی برای نخستین بار صاحب شغلی شدم و مسئولیت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقی دریافت کردم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."
"وقتی با همسرم آشنا شدم و عاشقش شدم، بهترین دوران زندگی من بود."
" جنگ جهانی دوم شروع شد من و همسرم سوار کشتی شدیم و برای نجات جانمام راهی امریکای شمالی شدیم، بهترین دوران زندگی من بود."
" وقتی به کانادا آمدیم و صاحب فرزند شدیم ، بهترین دوران زندگی من بود."
" موقعی که پدری جوان بودم و فرزندانم جلوی چشمانم بزرگ می شدند ، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود."
" وحالا جو دوست عزیزم من 79 سال دارم و همسرم را مانند روز اولی که دیده بودمش دوست دارم و این بهترین دوران زندگی من است."
Posted by Sara at ۱۳:۴۹ 0 گفتار نیک
پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۷
پائولو کوئیلو
Posted by Sara at ۱۴:۳۳ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۳۲ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۳۰ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۳۰ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۲۹ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۲۶ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۲۶ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۲۵ 0 گفتار نیک
علي دشتي
Posted by Sara at ۱۴:۲۴ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۲۳ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۱۸ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۴:۰۴ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۳:۵۰ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۳:۴۰ 0 گفتار نیک
راز ماندگاري
من تو رو دوست دارم نه به خاطر تو...بلکه به خاطرشخصيتي و ارزشي که زماني که با توهستم پيدا مي کنم
Posted by Sara at ۱۳:۳۵ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۳:۲۶ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۳:۱۵ 0 گفتار نیک
زيبايي به سيما و صورت نيست، زيبايي به نوري ست که از دل بر دل ميتابد
Posted by Sara at ۱۳:۱۵ 0 گفتار نیک
Posted by Sara at ۱۲:۴۹ 0 گفتار نیک
یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷
خدایا صبرم عطا کن
خدایا تو خود این وجود مرا
سراسر همه تار و پود مرا
به عشق و مستی سرشتی اگر
یا غم عشق او از سرم کن بدر
یا که صبرم عطا کن
یا نصیبم نما بینمش یک نظر
یا که دردم دوا کن
چرا به نگاهش به چشم سیاهش
تو این همه مستی تو دادی
از آن همه مستی
تو هستی ما را
به باده پرستی تو دادی
حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن
دردم دوا کن
چرا به جای وفا و محبت به او رخ زیبا تو دادی
به او سر زلف شکسته برای شکست دل ما تو دادی
عمری در این سودا به سر بردم خدایا
دور از لبش چون غنچه خون خوردم خدایا
حالا که جز غم نصیبم ندادی
راهی به کوی حبیبم ندادی
صبرم عطا کن
دردم دوا کن
صبرم عطا کن
دردم دوا کن
Posted by Saeed at ۱۴:۰۷ 0 گفتار نیک
شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۷
Posted by Saeed at ۱۶:۴۸ 0 گفتار نیک
Posted by Saeed at ۱۶:۴۷ 0 گفتار نیک
Posted by Saeed at ۱۶:۴۳ 0 گفتار نیک
Posted by Saeed at ۱۶:۴۱ 0 گفتار نیک
Posted by Saeed at ۱۶:۳۴ 0 گفتار نیک
سهشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۷
Posted by Saeed at ۱۱:۴۵ 0 گفتار نیک