یکشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۵

اگر مي داني در اين جهان كسي هست، كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير مي كند، وصداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد ، مهم نيست كه او مال تو باشد، مهم اين است كه فقط باشد : زندگي كند ، لذّت ببرد و نفس بكشد

زندگي صحنه اي است مانند ايستا دن جلو دوربين عكاسي پس طوري جلو اين دوربين با يستيدو ژست بگيريد كه در آينده وقتي آلبوم اين عكسها را ورق مي زنيد از لحظه لحظه ي آن لذت ببری

هميشه سعی کن کسی رو دوست داشته باشی که قلب بزرگی داشته باشه تا مجبور نشی برای جا شدن توی قلبش خودتو کوچک کنی

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود

درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود

پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد

گوش خسته عاشق خداحافظي است

پنجشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۵

عیار گفتگوی او نمی دانم همین دانم
که در فریاد آرد بوسه را لب های خاموشش

چهارشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۵

ملايمت، نه مهرباني است و نه راحتي. زندگي خشن است. عشق خشن است. ملايمت خشن است. اگر ما تا اين اندازه دربرابر خشونتِ مرگ غافل‌گير مي‌شويم، شايد براي آن است كه زندگي‌هايمان را در مناطقي بيش‌ازحد معتدل، گرم، و تقريباً ساختگي قرار داده‌ايم

راز خلاقيت در اين است كه بدانيد چگونه مآخذ خود را پنهان كنيد

تنها دو راه در زندگي پيشِ‌ روي شماست: يكي آن ‌كه به هيچ معجزه‌اي اعتقاد نداشته ‌باشيد؛ ديگر آن‌ كه همه ‌چيز را معجزه بدانيد

علم چيز جالبي است، به‌شرطِ آن‌كه آدم مجبور نباشد از راهِ آن امرارِمعاش كند

كسي چه مي‌داند؛ شايد اين جهان جهنّم سيّاره‌اي ديگر باشد

تمام حقايق بزرگ در آغاز كفر به‌نظر مي‌رسند

حاضر نيستم در راهِ اعتقاداتم كشته شَوَم، چون ممكن است برخطا باشم

آن‌كه «چرا»يي براي زيستن دارد، هر «چگونه»اي را مي‌‌تواند تحمّل كند

يك امروز، ارزشِ دو فردا را دارد

چهار چیز را همیشه به یاد داشته باش

در مجلسی وارد شدی زبان نگهدار
بر سفره ای حاضر شدی شکم نگهدار
در خانه ای داخل شدی چشم نگهدار
به نماز ایستادی دل نگهدار