چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

اگر قرار است براي چيزي زندگي خود را خرج كنيم ، بهتر آن است كه آنرا خرج لطافت يك لبخند و يا نوازشي عاشقانه كنيم

خوشبخت كسي است كه خوشبختي ديگران را مهيا سازد

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

Zendegi

زندگی یعنی ,تکاپو
زندگی یعنی ,هیاهو
زندگی یعنی ,شب نو, روز نو, اندیشه نو
زندگی یعنی ,غم نو, حسرت نو , پیشه نو
زندگی بایست سر شار از تکان و تازگی باشد
زندگی باید یک دم , یک نفس حتی ز جنبش وانماند
گر چه جنبش برای مقصدی بیهوده باشد
زندگی همچو آب است
آب اگر راکد بماند چهره اش افسرده خواهد گشت
و بوی گند می گیرد
در هلال آبگیرش غنچه لبخند می میرد

بزرگترین راه ها با کوچکترین گامها آغاز شده و سخت ترین گام اولین گام است

یکشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۵

Parvardgara


پروردگارا

به من توفيق تلاش در شکست
صبر در نوميد
رفتن بي همراه
جهاد بي سلاح
کار بي پاداش
فداکاري در سکوت
دين بي دنيا
مذهب بي عوام
عظمت بي نام
خدمت بي نان
ايمان بي ريا
خوبي بي نمود
گستاخي بي خامي
مناعت بي غرور
عشق بي هوس
تنهايي در انبوه جمعيت
دوست داشتن بي آنکه دوست بدانند

روزي کن

یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۵

آنقدر شكست خوردن را تجربه كنيد تا راه شكست دادن را بياموزيد

مراقب افکارت باش چون افکارت گفتارت را می سازد
مراقب گفتارت باش چون گفتارت اعمالت را می سازد
مراقب اعمالت باش چون اعمالت عادتهایت را می سازد
مراقب عادتهایت باش چون عادتهایت شخصیتت را می سازد
مراقب شخصیتت باش چون شخصیتت سرنوشتت را می سازد

شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۵

برگ در انتهاي زوال مي‌افتد و ميوه در ابتداي کمال. بنگر چگونه مي‌افتی، چون برگی زرد يا چون سيبی سرخ

نه در حالت بمان، نه در جايت بمان! همواره روحي مهاجر باش به سوي مبدأ، به سوي مقصد به سوي آنجا که مي تواني انسان باشي

Parvardegara

کردگارا، احساس را زمن مگير که بنده ام به درگاهت با دلي خون ز بندگانت و مرا رها مکن در اين دنياي مکر که دل آتش مي زنند و عاشق مي کشند. کردگارا، مرا تنها مگذار.

فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد

چهارشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۵

نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش ،
ما را به ناز فروشان نياز نيست
تا خدا بنده نواز است به بنده چه نياز است

فصیلت هنرمند در این جهان بیمار این است که بدنبال
درمان باشد و نه تسکین،
به دنبال تفیهم باشد و نه تزیین،
طبیب غمخوار باشد و نه دلقلک بیمار

يكى از عرفا چه نيكو گفته است: كسى كه محبت را توصيف كند، آن را نشناخته است

خوشبختی وبدبختی ایام پیری عصاره اعمال گذشته ماست

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۵

اگر مشکلي داري، به دليل طرز فکر توست و تنها راهي که مي تواني مشکل ات را براي هميشه حل کني، اين است که طرز فکرت را تغيير دهي

بزرگترین افسوس ادمی انست که میخواهد ولی نمی تواند, و به یاد میاورد روزی را که میتوانست ولی نخواست

دوشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۵

تا وقتی که قلب شما نخواهد، مسلماً مغزتان هرگز به چیزی اعتقاد پیدا نمی کند

شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۵

Chegoone Amookhtan

جواني نزد سقراط آمد و گفت : مي خواهم فلسفه را از تو بياموزم
سقراط گفت : با يقين آمدي ؟ جوان گفت : بلي
آنگاه سقراط جوان را بكنار حوضي آورد و گفت : سرت را داخل آن كن . جوان سرش را داخل حوض كرد ، لحظاتي بعد ، سقراط گردن جوان را گرفت و داخل آب نگه داشت ، دقايقي چند كه جوان داشت خفه ميشد و دست هاي خود را به نشانه تقلا حركت مي داد ، سقراط گردن او را رها كرد ! جوان نفس نفس زنان سر خود را بيرون آورد و علت اين كار را از سقراط پرسيد ؛ سقراط جواب داد : در آن لحظات با تمام وجود چه چيزي را طلب م كردي ؟ جوان گفت : فقط هوا را طلب مي كردم و بس !

سقراط گفت : حال به خانه برو و فكر كن اگر به مرحله اي رسيده اي كه فلسفه را نيز اين چنين – با تمام وجود
خويش – طلب كني ، آنگاه بيا تا فلسفه را به تو بياموزم

دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

Vaghean chi mishod Agar....

واقعا چی می شد اگه
چي مي شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما بركت بده چرا كه ديروز ما وقت نكرديم از او تشكر كنيم
چي مي شد اگه خدا فردا ديگه ما را هدايت نمي كرد چون امروز اطاعتش نكرديم
چي مي شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود چرا كه امروز قادر به دركش نبوديم
چي مي شد ديگه هرگز شكو فا شدن گلي را نمي ديديم چرا كه وقتي خدا بارون فرستاده بود گله كرديم
چي مي شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دريغ مي كرد چرا كه ما از محبت ورزيدن به ديگران دريغ كرديم
چي مي شد اگه خدا فردا كتاب مقدسش را از ما مي گرفت چرا كه امروز فرصت نكرديم آنرا بخوانيم
چي مي شد اگه خدا در خا نه اش را مي بست چون ما در قلبهاي خود را بسته ايم
چي مي شد اگه خدا امروز به حرفهايمان گوش نمي داد چون ديروز به دستوراتش خوب عمل نكرديم
چي مي شد اگه خدا خواسته هايمان را بي پاسخ مي گذاشت چون فراموشش كرديم
و چي مي شد اگه
و چي مي شه اگه ما از اين مطالب به سادگي بگذريم ؟

هميشه افرادی هستند که تو را می آزارند با اين حال همواره به ديگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی

تو ممکن است در تمام دنيا فقط يک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنيا هستی

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی چون هرکس امکان دارد عاشق لبخند تو شود

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگيردولی قلب تو را لمس کند

Doost

کسی را برای دوستی انتخاب کن که اونقدر دلش بزرگ باشه که نخوای برای اينکه تو دلش جايی داشته باشی خودتو کوچيک کنی.

زندگی يک مسابقه نيست،بلکه سفری است که هر قدم از مسير آن را بايد لمس کرد وچشيد

Eshgh

سريع ترين راه دريافت عشق، بخشيدن آن به ديگران است و سريع ترين راه از دست دادن آن، محکم نگاه داشتن آن است

هيچ چيز واقعا به پايان نمی رسد تا لحظه ای که خودت دست از تلاش برداری

با زندگی کردن در گذشته يا آينده، زيستن در زمان حال را از دست نده. حتی اگر يک روز در زمان حال زندگی کنی، همه روزهای عمرت را زيسته ای

تو، جدا از دیگران نیستی. قضاوت در مورد کارهای خوب دیگران هم دست کمی از قضاوت در مورد کارهای بدشان ندارد

شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۵

در آینه بنگر، احساس بد داشتن نسبت به خودی که آن را هر جا می روی با خود می بری، آب در هاون کوبیدن است.

پسرک ما یک شب به آشپزخانه رفت و کاغذی را به مادرش که مشغول آشپزی بود، داد. مار دستهایش را خشک کرد و کاغذ را گرفت و دید روی آن نوشته شده است

برای چیدن چمنها 5دلار
برای تمیز کردن اتاقها 1دلار
برای رفتن به مغازه 50 سنت
برای نگهداری از بچه موقعی که رفته بودی خرید 25سنت
برای بردن آشغالها 1دلار
برای گرفتن کارت آفرین 2 دلار
برای تمیز کردن حیاط 2دلار
جمع 75/14دلار
جانم به شما بگوید که این مادر کاغذ را گرفت و در حالی که پسرک منتظر جواب ایستاده بود، خاطراتی از ذهنش گذشت . بعد قلمی برداشت و پشت کاغذ پسرک نوشت
نه ماهی که تو را در شکم حمل کردم بدون هزینه
تمام شبهایی که بالای سرت بیدار نشستم، از تو پرستاری و برایت دعا کردم بدون هزینه
تمام شبهایی را که با دلهره و اضطرابهایی که پیش رو داشتم گذراندیم، بدون هزینه
همه اینها را که جمع بزنی قیمت عشق من، بدون هزینه
خریدن اسباب بازی، غذا،لباس، و حتی پاک کردن دماغ تو بدون هزینه
و همه اینها را که جمع بزنی، قیمت عشق واقعی بدون هزینه
خوب رفقا، وقتی پسرک اینها را خواند خدا می داند چه اشکی ریخت صاف توی چشمان مادرش نگاه کرد و گفت :
-مامان ! تو را از ته دل دوست دارم
وقلمش را برداشت و با حروف درشت نوشت
" تمام هزینه ها به طور کامل پرداخت شد"

بگذار تا شیطنت عشق، چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید. هرچند آن، بجز معنی رنج و پریشانی نباشد. اما کوری را هرگز بخاطر آرامش تحمل مکن

خدايا
به هرکه دوست می داری بياموز که
عشق » از « زندگی کردن » بهتر است
و به هرکه دوست تر می داری بچشان که
دوست داشتن » از « عشق » برتر است