یکشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۶

داوری نکن تا داوری نشوی . آنچه را رخ می دهد درک کن و برکت خواهی یافت

برای دنیا تو ممکن است فقط یک نفر باشی ولی برای یک نفر، تو ممکن است به اندازۀ دنیا ارزش داشته باشی

سه‌شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۸۶

زندگي هنر نقاشي كردن است بدون پاك كردن. پس هميشه چنان زندگي كن كه چون به عقب باز گشتي نياز به پاك كردن نباشد

از خدا خواستن شجاعت است بدهد نعمت است ندهد حکمت. از بنده خواستن حماقت است بدهد منت است ندهد ذلت

چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶

شايد زندگي ان جشني نباشد که ارزويش را داشتي!اما حال که به ان دعوت شده اي تا مي تواني زيبا برقص

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶

با سکوت ميتوان هر حرفي را به هر کسي زد، چرا که همه ي مردم دنيا به يک زبان سکوت مي کنند

یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۶

زندگی لطف اجباری اما شیرین خداوند است

دوشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۶

نيکوست که قدرتمند باشي و پر توان،اما نيکوتر ان است که دوستت بدارند

شنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۶

از سنگهایی که در سر راهتان است برای ساختن پلکان استفاده کنید

اگر در پی آرامشید به پیشامدهای زندگی برچسب خوب و بد نزنید

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

اگر مغرور شوید ، موفقیت به اندازه شکست خطرناک است

ساده ترین کار جهان این است که خودم باشم ، و دشوارترین کار جهان اینکه کسی باشم که دیگران میخواهند

سه‌شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۶

دلی که مهر می ورزد همیشه جوان است

انسان مانند رود خانه است هر چه عمیقتر باشد ارامتراست

دوشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۶

اگر رنگین کمان میخواهید ، بایدازخیسی باران لذت ببرید

یکشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۶

به كودكي گفتند :عشق چيست؟ گفت : بازي
به نوجواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : رفيق بازي
.به جواني گفتند : عشق چيست؟ گفت : پول و ثروت
به پيرمردي گفتند : عشق چيست؟ گفت :عمر
به عاشقي گفتند : عشق چيست؟ چيزي نگفت آهي كشيد و سخت گريست
به گل گفتم: عشق چيست؟ گفت : از من خوشبو تره
به پروانه گفتم: عشق چيست؟ گفت :از من زيبا تره
به خورشيد گفتم عشق چيست؟ گفت: از من سوزنده تره

به عشق گفتم تو آخر چه هستي ؟؟.. گفت نگاهي بيش نيست

دوشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۶

فردا شروع به كار خواهم كرد

روزي بازرگان موفقي از مسافرت باز گشت ومتوجه شد خانه ومغازه اش در غياب او آتش گرفته وكالاهاي گرانبهايش همه سوخته وخاكستر شده وخسارت هنگفتي به او وارد آمده است.
فكر مي كنيد آن مرد چه كرد؟ خدا رامقصر شمرد وملامت كردويا اشك ريخت؟
او با لبخندي برلبان ونوري بر ديدگان سر به سوي آسمان بلند كرد وگفت:
«خدايا ! مي خواهي كه اكنون چه كنم؟»
مرد تاجر پس از نابودي كسب پر رونق خود، تابلويي بر ويرانه خانه و مغازه‌اش آويخت كه روي آن نوشنه بود :
مغازه‌ام سوخت
خانه‌ام سوخت
كالاهايم سوخت
اما ايمانم نسوخته است
فردا شروع به كار خواهم كرد

چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۶

گامهای کوچک تفاوتی فاحش ایجاد می کند

یکشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۶

تو صرفا موجودی مادی نیستی. قبل از اینکه به قالب جسمانی در آیی، تو وجود داشتی. بعد از اینکه جسم خودت را ترک کنی، باز هم وجود داری

افراد دایم در حال تغییر و تحول و رشد هستند. به تصویر منفی، از هم پاشیده و محدود یک فرد در گذشته نچسب. در زمان حال این فرد را ببین

بیان احساسات واقعی، براساس خود شناسی، صداقت، درستی و اشتیاق به تغییر است

امروز، اولین روز از بقیه عمر شماست

در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید

تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است

انسان همان می شود كه اغلب به آن فكر می كند

پیش از آنكه پاسخی بدهی با یك نفر مشورت كن ولی پیش از آنكه تصمیم بگیری با چند نفر

افراد موفق كارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلكه كارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

دوستي مث رابطه چشم و دست مي مونه ، وقتي دستت زخم مي شه چشمات گريه مي کنه ، اونوقت دستت اشکات رو پاک مي کنه

نگرش تو پایه و اساس هر کاری که می کنی و عنصر اصلی در روند کنترل سرنوشتت است

درختي كه از آغوش تو بزرگ تر است، از دانه اي كوچك روئيده است. بنايي بلند از مشتي خاك ساخته شده است. سفري هزار فرسنگي با يك گام آغاز شده است

عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني... آن وقت است كه ديگر عشق نيست... صدقه است

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

خنده بر لب ميزنم تا كس نداند راز من....ورنه اين دنيا كه ما ديديم خنديدن نداشت

انسان همچون رودخانه است . هر چه عميق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است

هرگز حسرتي در هيچ کجاي دنيا اين چنين يکجا جمع نمي شود که در همين سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد

اگه خدا تا لب پرتگاه بردت بدون يا از پشت گرفتتت .. يا همون لحظه پرواز رو يادت مي ده

فقط کسي معني دل تنگي را درک مي کند که طعم وابستگي را چشيده باشد پس هيچوقت به کسي وابسته نشو که سر انجام آن وابستگي دلتنگيست

دلا ياران سه قسم اند گر بداني زباني اند و ناني انـد و جـاني
به نـاني نان بده از در برانـش تو نيـکي کن يه ياران زبـاني وليـکن يـار جـاني را نگهدار به پـايش جـان بده تا مي تواني.

از همه چيز گذشتن و به همه چيز رسيدن مهم نيست . مهم از چه گذشتن و به چه رسيدن است

هرچه محبت داري نثار دوستت كن؛ اما هرچه اطمينان داري به پاي او مريز

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي
اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند
اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست
اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

بس نسنجيده که گويند: « درين خطـّه ويران
پا به زنجير اسارت
چه بر آيد ز اسيران ؟ »

« پا به زنجير اسارت ...» هنر آن است دويدن
ور نه، چالاک دَوَد گوی به ميدان اميران

ای بسا مرد به زندان که چو خورشيد ِ زرافشان
از سر ِ مضحکه خنديده برين معرکه گيران

دور ِ زندان به سر آمد به سرافرازی و رادي
قفسی بود که بشکست به سرپنجهء شيران

بند از پای گسستند به دندان ، نه به خنجر
نکته اين است و نويسند به تاريخ دبيران.

ای جوان ! قول ِ رجز خوان نفريبد به گزافت
جنگ را ساخته خواهند خِرَد باخته پيران

ميوه را چيده و بلعيده و با « حق مسلّم »
« هسته » دارند طلب خيل وکيلان و وزيران !

جنگجو عربده جويی ست به تلبيس مُلبّس
جان فدای دل چون آينهء صلح پذيران

بس کنم قصه که سبزای چمن سرخ شد از گل
ننگ باشد که ز خون لکه شود دامن ايران

غزل تازه ای از سيمين بهبهانی


یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۵

گفتمش دل ميخري؟ پرسيد چند؟..گفتمش دل مال تو، تنها بخند خنده کرد و دل ز دستانم ربود، تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي خاک افتاده بود، جاي پايش روي دل جا مانده بود

شيشه ي دل را شکستن احتياجش سنگ نيست اين دل با نگاهي سرد پرپر مي شود

هرگاه احساس كردي كه گناه كسي آنقدر بزرگ است كه نمي تواني او را ببخشي بدان كه اشكال در كوچكي قلب توست نه در بزرگي گناه او

دوست داشتن كسي كه سزاوار دوستي نيست ، اسراف در محبت است . اگر ميخواهي هميشه آرام باشي ، دلگيريهايت را روي ماسه و شاديهاي خود را بر روي سنگ مرمر بنويس . اگر كسي را دوست داري كه او تو را دوست ندارد ، سعي نكن از او متنفر شوي، بلكه سعي كن او را فراموش كني

دوشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۵

Eshgh ya Nefrat

روزي مردي عقربي را ديد که درون آب دست و پا مي زند، تصميم گرفت عقرب را نجات دهد اما عقرب انگشت او را نيش زد. مرد باز هم سعي کرد عقرب را از آب بيرون بياورد اما عقرب بار ديگر او را نيش زد. رهگذري او را ديد و پرسيد : چرا عقربي را که نيش مي زند نجات ميدهي؟ مرد پاسخ داد: اين طبيعت عقرب است که نيش بزند ولي طبيعت من اينست که عشق بورزم. چرا بايد مانع عشق ورزيدن شوم فقط به اين دليل که عقرب طبيعتاً نيش ميزند؟

یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آنچه البته به جائی نرسد فریاد است

چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

Khaneye Doust

من دلم ميخواهد خانه اي داشته باشم پر دوست
كنج هر ديوارش دوستانم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هر كسي ميخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد
شرط وارد گشتن شستشوي دلهاست
شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي ميكوبم و به يادش با قلم سبز بهار مينويسم
اي دوست خانه دوستي ما اينجاست
تا كه سهراب نپرسد ديگر
خانه دوست كجاست

یکشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۸۵

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه... مي باره و مي باره و... اينقدر مي باره تا آبي شه... ‌آفتابي شه...!!! کاش... کاش مي شد مثل آسمون بود... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده!

برای یافتن آن چه که همیشه آرزومند آن هستی، هیچ وقت دیر نیست. اما نخست باید خود را دریابی و بشناسی و طلب از خود را جایگزین درخواست از بیگانه کنی.

نجابت، وفا و زيبايي

دخترک هميشه ميگفت: من براي نجابت وفا و زيباييت عاشق تو شدم. پسرک براي روز تولدش سه حيوان خانگي به او هديه داد... اسب سگ و يک پرنده زيبا! تا دخترک خواست دليل اينکار را بپرسد... پسرک رفته بود. براي هميشه

اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا
اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا
اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا
اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا
اگر قبر حق است ساختمانهای مجلل چرا
اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا
اگر حساب حق است جمع مال چرا
اگر قیامتی هست خیانت چرا؟؟؟