دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۷

وقتي شيشه فقير باشد

جوان ثروتمندي نزد يك انسانی وارسته رفت و از او اندرزي براي زندگي نيك خواست.مرد او را به كنار پنجره برد و پرسيد:- "پشت پنجره چه مي بيني؟"- "آدمهايي كه ميآيند و ميروند و گداي كوري كه در خيابان صدقه ميگيرد."بعد آينه ي بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد:- "در اين آينه نگاه كن و بعد بگو چه ميبيني."- "خودم را ميبينم."- " ديگر ديگران را نميبيني! آينه و پنجره هر دو از يك ماده ي اوليه ساخته شده اند، شيشه. اما در آينه لايه ي نازكي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نميبيني. اين دو شيئ شيشه اي را با هم مقايسه كن. وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي بيند و به آنها احساس محبت ميكند. اما وقتي از نقره (يعني ثروت) پوشيده ميشود، تنها خودش را مي بيند. تنها وقتي ارزش داري كه شجاع باشي و آن پوشش نقرهاي را از جلو چشمهايت برداري تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري."

۱ نظر:

Rosa گفت...

sara jan mishe man email addressetono dashte basham?dost dashtam ke rajebe blogeton bishtar ba ham sohbat konam vali enja hich email shakhsi az shoma va agha saeed nist
man Rosa hatman

email addressam hast:over_the_sky@yahoo.com