سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۴

razo niaz ba khoda

خدايا!
جسم من دشتي است ...
كه بذرنيكي در آن مي كارم
و با نام تو آن را آبياري مي كنم
تا گل عطرآگين حضورت در قلبم برويد.

خدايا!
چون ماهيان كه از عمق و وسعت دريا بي خبرند ،
عظمت و ژرفاي عمق تو را نمي شناسم.
فقط مي دانم ...
كه معبود اين دل خسته هستي
و اگر ديده از من بر گيري ،
خواهم مرد.

هیچ نظری موجود نیست: